ماه هشتم باردارى
سلام دختر نازم
خوبي ، مى دونى نفس مامانى ، از اونجا واسه مامان دعا كن . تو هنوز فرشته اى و خيلى معصوم ، مطمئنا دعا تو مى گيره . خسته شدم آخه هنوز ويار دست از سرم برنداشته و هى بالا ميارم مى ترسم اين همه بالا آوردن روى تو فشار بياد و تو رو اذيت كنه . خيلى دارم اذيت ميشم .
به اميد خدا فردا راهى شيرازم ، حالم خيلى بده ، يكم دلم گرفته . آخه اين سرى تا زمان زايمان آنجا هستم . خدايا خودت كمكم كن و خودت هوامو داشته باش ، چون همه چيز دست تو ...
دختر خوشگلم راحت بخواب
چكاپ اين ماه نى نى ( ٩٢/٤/١٦ )
دختر نازم ديشب من و بابا و خاله بلسان و عمه فاطمه آمديم شيراز . البته عمه فاطمه رفت خونه پسرش پيش آواش خانم ، امروز صبح بابات رفت بيرون وقتى برگشت براى دختر نازش يه عروسك موزيكال و يه عروسك آويزى موزيكال هر دو مارك چيكو گرفته . خوش به حالت عجب باباى خوش سليقه اى . البته من هر دو تا شو فرستادم بوشهر .
بعد از ظهر رفتم مطب ، وقتى روى تخت خوابيده بودم و دكتر دستگاهش رو روى شكمم گذاشت بهم گفت سريع برو بيمارستان MRI و يه سونو انجام بده ، خيلى ترسيدم آخه مطب سونو داشت . واقعا لحظه بدى بود تا خود بيمارستان فقط گريه مى كردم 😢😢😢
انجا آزمايش و سونو رو انجام دادم خدا رو شكر مشكلى در سونو نبود . بابا به دكتر بيمارستان گفت اين سونو واسه چى بود ؟؟؟خانم من رو خيلى ترسوندن 😖😖😖😖
دكتر گفت : زمانى كه مورد مشكوكى باشه اين سونو رو انجام ميدن . خانمت به احتمال زياد زايمان زود رس در پيش داره ، خودتون رو آماده كنيد .
بعد از بيمارستان جواب سونو رو بردم مطب ، آنجا هم يه نوار از قلب كوچولوت گرفتن ، خدا رو شكر اونم خوب بود . ولى يه مشكل وجود داشت . اونم اينكه تو حركت نداشتى . آقاى دكتر گفت اگر توى شبانه روز كمتر از ده حركت داشت ، سريع برو بيمارستان ....
دكتر سرى قبل پنج آمپول برام نوشت ، واسه تشكيل ريه ( نى نى ) آخه ريه آخر از همه تشكيل ميشه ... نوبت بعدم هفته ديگه است .
بابا بعد از مطب برگشت بوشهر و روزهاى دلتنگى و پر استرس منم شروع شد .