تقديم به صاحب چشماني كه قلب من است
می نویسم از روزهایت با من با او با همه ...
می نویسم از شیرینیهایت .....
می نویسم از شیطنتهایت .....
می نویسم از اشتباهاتت .....
می نویسم از بهترین روزهای با مابودنت را ....
می نویسم از روزهای که شادیم را چندین برابرکردی ....
می نویسم از روزهایی که دوست ندارم دوباره تجربه کنی ....
می نویسم از لبخندهایت ....
می نویسم از اشک هایت ....
نوشتن از تو را من دوست دارم اميدوارم تو هم دوست داشته باشی ودر روزهایی که من نیستم با خواندنشان روزهای کودکیت را ورق بزنی.
اين وبلاگ قسمتى از خاطرات تك ستاره زندگيمان هست...
ساينا جان روزها بود كه منتظر آمدنت بوديم و لحظه ها را ثانيه به ثانيه مى شمرديم روزها چه زيبا و لحظه ها چه رويايى مى گذشت.
نگاهمان به آسمان بود كه صاحب آن ، كدامين ستاره رااز آسمان و كدامين فرشته آسمانى را به زمين خواهد فرستاد تا براى پدر و مادر دلبرى كند .
چه زيبا بود انتظار ديدنت و چه زيبا شد لحظه رسيدنت . ساعت تيك تاك كنان و كند مى دويد و بابا و مامان چشم انتظار يك نگاه آسمانيت .
لحظات به ساعت ٢/٥٥ ظهر پيوند خورد و همين حول و حوالى بود كه كلبه كوچك دلمان ميزبان فرشته پاك خدا شد .
سهم من از تو همین خاطراتت هست وبس تو متعلق به خودتی ، خود خودت . کار من تنها باغبانی توست .
امیدوارم تا هستم وتوان نوشتن دارم از روزهایت برایت چند خط نوشته ای به يادگار به جا بگذارم .