سایناساینا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

ساينا نفس مامان و بابا

تقديم به صاحب چشماني كه قلب من است

می نویسم از روزهایت با من با او با همه ...
می نویسم از شیرینیهایت .....
می نویسم از شیطنتهایت .....
می نویسم از اشتباهاتت .....
می نویسم از بهترین روزهای با مابودنت را ....
می نویسم از روزهای که شادیم را چندین برابرکردی ....
می نویسم از روزهایی که دوست ندارم دوباره تجربه کنی ....
می نویسم از لبخندهایت ....
می نویسم از اشک هایت ....
 

نوشتن از تو را من دوست دارم اميدوارم تو هم دوست داشته باشی ودر روزهایی که من نیستم با خواندنشان روزهای کودکیت را ورق بزنی.

 

اين وبلاگ قسمتى از خاطرات تك ستاره زندگيمان هست...

ساينا جان روزها بود كه منتظر آمدنت بوديم و لحظه ها را ثانيه به ثانيه مى شمرديم روزها چه زيبا و لحظه ها چه رويايى مى گذشت. 

نگاهمان به آسمان بود كه صاحب آن ، كدامين ستاره رااز آسمان و كدامين فرشته آسمانى را به زمين خواهد فرستاد تا براى پدر و مادر دلبرى كند .

چه زيبا بود انتظار ديدنت و چه زيبا شد لحظه رسيدنت . ساعت تيك تاك كنان و كند مى دويد و بابا و مامان چشم انتظار يك نگاه  آسمانيت . 

لحظات به ساعت ٢/٥٥ ظهر پيوند خورد و همين حول و حوالى بود كه كلبه كوچك دلمان ميزبان  فرشته پاك خدا شد .

 
سهم من از تو همین خاطراتت هست وبس تو متعلق به خودتی ، خود خودت . کار من تنها باغبانی توست .
 
 امیدوارم تا هستم وتوان نوشتن دارم از روزهایت برایت چند خط نوشته ای به يادگار  به جا بگذارم  .

دخترم روزت مبارك

       سلام خوبي عشقم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹     دختر نازم  ديروز روز دختر بود مامان از چند روز قبل گرفتار لباس دوختن واسه شما بود يه لباس و كلاه خيلي خوشگل و ملوس واسه پرنسس كوچولو شما اينقدر ذوق كردي كه لباست رو تنت كني     باباجون به اين مناسبت براي شما يه تبلت گرفته خيلي خوشحال شدى ٠ اميدوارم توى اون چشم هاي قشنگت برق شادي باشه و لبات هميشه بخنده . زيبا روى مامان ١٧ دلايل با ارزش بودن دختر به گفته دكتر على شريعتى :  دختر اگر پرنده افريده مى شد ، حتما (  طاووس  ) بود .  اگر حيوان بود . حتما ( اهو ) بود .  اگر حشره بود  . حتما ( پروانه ) بود.   او ...
26 مرداد 1394

وقتى مامانى اولين بار دخملى رو ديد

  ديگه من ، من نبودم ! شدم سراپا شوق و اشتياق براى تكه اى از وجودم ، براى تكه اى از قلبم . شدم مادررررررررررر   بالاخره چشمم به جمال دخترم روشن شد . چه جوري برات بگم چه لحظه اى بود ، زيبا و رؤيايي . زبونم از تعريف حس و حال اون لحظه قاصره . وقتى اولين بار خاله آذين تو رو بهم نشون داد !!! انگار يكى از زيباترين بچه هاى توى عمرم رو ديدم ، واقعا خوشگل و ناز و دوست داشتنى ، دختر نازم تازه تو اون لحظه باورم نمى شد دختر به اين نازي مال من باشه !!!!!    آنقدر دوست داشتم كه مى خواستم محكم بغلت كنم ، ولى نمى شد . چون تو كوچك  بودى و هم من تازه عمل كرده بودم و نمى توانستم زياد حركت كنم . واىىىىىىىىى چقدر تو ن...
7 مرداد 1392

وقتى بابايي اولين بار دخملى رو ديد

  دختر نازم : دختر دوست داشتنى من  آهنگ صدايت ، زيبا ترين ترانه زندگي ام  نفس هايت تنها بهانه نفس كشيدنم  و وجودت تنها دليل زنده بودنم    سايناى بابا دو روز رو در زندگيم هرگز فراموش نمى كنم يكى ازدواج با مادرت بعد از چهار سال عاشقي و سختى هاى زيادش  و ديگري به دنيا آمدن تو !!!!!!   چه لحظه لذت بخش و زيبايى بود ،  وقتى اولين بار اون صورت خوشگل و معصومت و اون بدن كوچولوت رو تو اون جعبه ى شيشه اى ديدم .   دختر نازم اولين سؤالى كه از پرستار پرسيدم اين بود كه دخترم سالمه ، هيچ مشكلى نداره . آخه با اون شرايط مامانت خيلى نگران سلامتى تو بودم . خدا را هزاران بار شكر كه...
6 مرداد 1392

فرشته من زمينى شد

  دخمل دوست داشتنى من انتظار به سر رسيد    ...   اى دنياااااااااااااا خبرداررررررررررر؟؟؟؟؟؟؟؟  پايان انتظار به سر رسيد و فرشته آسمانى من زميني شد  ، نمى دونى چقدر خوشحالم آخر به آرزوم رسيدم  ، كسى حال الان منو درك مى كنه كه طعم تلخ انتظار و تنهايي رو چشيده باشه .....   دختر ناز من تو ماه محرم مهمان دلم شدى و در ماه مبارك رمضان و در شب نوزدهم مصادف با شب قدر مهمان خونمون شدى  ... چه خوش قدم بيا كه به خونه خودت خوش آمدى    دختر مامان از شب گذشته درد هاى شكم و لگن كمتر كه نشد ، بيشتر هم شد . حتى تزريق آمپول واسه كاهش درد نيز تاثيرى نداشت . تا صبح تحمل كردم ، دي...
5 مرداد 1392

ماه نهم باردارى

  سلام دختر ناز من خوبى عزيز ترينم ؟؟؟   عزيز دل مامان بالا آوردن ها كم بود ، حالا درد هاى گاه و بى گاهم خيلى منو اذيت مى كنه نمى دونم چكار كنم . خوبه كه بعد ازچند دقيقه ول مى كنه .    بابا چهار شنبه آمد شيراز  أنشاالله تا زمان عمل قراره پيشمون بمونه . دختر نازم دردهاى من خيلى بيشتر شده نمى دونم علامت آمدن توست يا انقباضات شكمى است .    عروسك مامان پنج شنبه درد هام خيلى زياد شد در حدى كه مجبور شديم بريم بيمارستان  ، تازه خاله آذين كيف وسايل تو رو هم آورد بيمارستان . توى بيمارستان بعد از معاينه شكمم دكتر يه آمپول تجويز كرد كه دردها كم بشه ، ماما گفت چون هفته هاى تو كمه اين آمپول ...
4 مرداد 1392

آغاز روزهاى پر از استرس

  سلام دختر نازم ، سلام عروسكم.   مامانى تو نفس منى ، تو همه چيز من 👶👶👶🌏🌏🌏   عزيز مامان خودت تو اين چند ماه كلا زياد حركت نداشتى ، ولى از زمانى كه دكتر بهم گفت وضعيتت آرژانسيه و بايد بچه توى روز ده حركت داشته باشه ، خيلى نگران سلامتى تو ام . عزيز مامان ، نفس مامان به وجود تو بستگى داره خيلى مراقب خودت باش .   دختر نازم چند روز پيش خيلى منو ترسوندى ، از پنج شنبه حتى يه حركت كوچولو هم حس نمى كردم ، دكتر گفته بود اگه يه نبض كوچولو هم حس كنى خوبه . تا  جمعه صبح تحمل كردم وقتى ديدم هـيچ خبرى  نيست به بابايى زنگ زدم و جريان رو براش توضيح دادم اونم خيلى نگران شد و سريع آمد شيراز پيشمون .  &nbs...
18 تير 1392

ماه هشتم باردارى

  سلام  دختر نازم خوبي  ، مى دونى نفس مامانى ، از اونجا واسه مامان دعا كن  . تو هنوز فرشته اى و خيلى معصوم ، مطمئنا دعا تو مى گيره . خسته شدم آخه هنوز ويار دست از سرم برنداشته و هى بالا ميارم مى ترسم اين همه بالا آوردن روى تو فشار بياد و تو رو اذيت كنه . خيلى دارم اذيت ميشم .   به اميد خدا فردا راهى شيرازم  ، حالم خيلى بده ، يكم دلم گرفته  . آخه اين سرى تا زمان زايمان آنجا هستم . خدايا خودت كمكم كن و خودت هوامو داشته باش  ، چون همه چيز دست تو ...                                دختر خوشگلم راحت بخواب &n...
15 تير 1392

ماه هفتم باردارى

نوبت چكاپ اين ماه نى نى ( چهار شنبه ٩٢/٣/٢٩ ) سلام دختر خوشگل من  خوبى ، خوش مى گذره عزيز مامان جاى تو كه تنگ نيست تو كجا قايم شدى ، گاهى وقتا از اينكه شكمم مثل زن هاى ديگه نيست مى ترسم آخه هنوز پيدا نيست كه باردارم  ...😳😳😳😳😳 نمى دونى چقدر دلم واست تنگه  ، آخر تو همدم منى  ، نفس منى ، آخه بابايى خيلى گرفتاره خيلى كم مى بينمش  تو زود بيا تا تنهاهيم تمام بشه بيا تا زودتر بريم خونمون آخه دلم واسه خونمون تنگه قشنگم بيا تا روشنى بخش خونمون باشى  ...                                            ...
30 خرداد 1392

چيدمان اتاق دخمل مامان

  خدا جون فرشته هاى كوچولوى آسمانيت رو زودتر زمينى كن . چون مامان و بابا هاى زيادى رو زمين منتظرن ، و دوست دارن اين روزهاى قشنگ خدا رو ببينن  و بهترين ها را واسه امانتت انجام بدن . همانطور كه ما اين روزهاى شيرين رو ديديم  ، خدايا آنها نيز ببينن 🙏🙏🙏                                                                                      سلام بر دختر زيبا روى خودم  چقدر دوست دارم ، چقدر برام عزيزى . ه...
27 خرداد 1392